شروع!

در روز‌هایی نه چندان دور که شبکه‌های اجتماعی هنوز در حد ایده‌هایی نو پا بودند، وبلاگ، اصلی‌ترین ابزاری بود که می‌شد به کمک اون خودمون رو در دنیای بزرگ اینترنت «ابراز» کنیم. من هم روزی یک وبلاگ‌نویس بودم. اون زمان‌ها وقتی از خواب بلند می‌شدید و پای کامپیوتر می‌نشستید، فیسبوکی در کار نبود تا با سرک کشیدن در زندگی دور و بری‌هاتون وقت‌تون رو تلف کنین. در عوض با اشتیاق بالایی به وبلاگ‌های مورد علاقه‌تون سر می‌زدید تا ببینید که آیا نویسنده‌ای که حتی یک بار هم تصویراش رو ندیده‌اید مطلب جدیدی منتشر کرده یا نه. با همه‌ی سختی‌ها و کاستی‌هاش، دورانی بود دوست داشتنی.

متاسفانه این دوران خیلی طول نکشید. دوستانی که تمام فکر ذکرشون سلامت روحی و معنوی ما هست و بس، لطف‌شون شامل حال ما شد و تصمیم گرفتند سرویس‌های محبوبی مثل وردپرس و خیلی دیگه از سرویس‌های وبلاگ‌نویسی خارجی رو به طور کامل مسدود کنند! اون زمان‌ها سرعت اینترنت مثل الآن نبود، و راه و روش‌های مختلف عبور از ف.ی.ل.تر هم به این راحتی و سادگی در دسترس نبودند. بنابراین خیلی‌ها کم‌کم شوق و ذوق وبلاگ نویسی از سر شون افتاد. یکی از اون خیلی‌ها، من بودم…

بعد از اون هم که سرو کله‌ی فیسبوک و یوتوب و تویتر پیدا شد و افراد زیادی از جمله خودم این‌ها رو جایگزین سرویس‌هایی مثل وبلاگ کردند. کم‌کم با خوندن مقدار زیادی جملات و حکایات از افراد مشهور، و همچنین شنیدن آه و نا‌له‌ها و شکست‌های عشقی دوستان گرامی، و صد البته آشنا شدن با خیل عظیمی از عکاس‌های خبره و مدل‌های زیبا، به این نتیجه رسیدم که امثال این سیستم‌ها سطحی‌تر از اونی هستن که بشه ازشون به عنوان «صدا» ی خودم در دنیای بزرگ اینترنت استفاده کنم. مدت زیادی بود که می‌خواستم دوباره وبلاگی راه بندازم و توش مطلب بنویسم. بالاخره بعد از یک دوره‌ی طولانی بی‌حوصلگی و کمبود وقت و صد البته تنبلی، تصمیم‌ام رو عملی کردم و حاصل کار شد چیزی که در حال حاظر مشاهده می‌کنید.

چرا می‌نویسم

برای من خیلی راحت نیست که بتونم افکار زیادی رو به طور هم‌زمان در ذهنم مدیریت کنم. تا جایی که یادم هست این قضیه جزو خصوصیات من بوده. راه حلی که خیلی وقت پیش بهش رسیدم این بود که میزان افکاری که هر لحظه در ذهنم فعال هستند رو کاهش بدم؛ و برای من ساده‌ترین روش پیاده‌سازی چنین راه حلی، «نوشتن» افکارم هست. در یک دفتر تمیز، پشت دستمال کاغذی، گوشه‌ی روزنامه،… واقعا فرقی نمیکنه. به محض نوشتن‌شون، حس می‌کنم که اون فکر از ذهنم کنده شده و انتقال پیدا کرده روی کاغذ. در این حالت می‌تونم به جای مدیریت افکارم، نوشته‌هام رو که به صورت فیزیکی در دسترس ‌اند و برام قابل لمس‌تر هستن رو مدیریت کنم. بنابراین مهم‌ترین دلیل وبلاگ نویسی ‌من نیاز شخصی خودم هست. حالا اگه این وسط خواننده‌ها از نوشته‌های من خوششون اومد یا به هر شکلی براشون مفید واقع شد، که خب چه بهتر. یک تیر و دو نشان!

از چی می‌نویسم

به نسبت علاقه و حرفه‌ام، احتمالا درصد بالایی از مطالبی که اینجا می‌نویسم مرتبط خواهند بود با دنیای تکنولوژی، وب، و برنامه‌نویسی. اما اطمینان دارم که این وبلاگ صرفا خلاصه به این مطالب نخواهد شد و ممکن هست در مورد هر چیزی که در فکرم باشه مطلب بنویسم. کتاب، فیلم، یا حتی مسائل اجتماعی…

چگونه می‌نویسم

برعکس چیزی که ممکن هست به نظر بیاد نوشتن کار آسونی نیست؛ و درست نوشتن سخت‌تر. البته تا جایی که یادم میاد هیچوقت در درسی مثل انشا نمره‌ای کمتر از ۲۰ یا ۱۹ نداشتم. انشا درس مورد علاقه‌ام بود. اما فکر نمیکنم نوشته‌هام هیچ وقت در حدی بوده باشن که بخوان ارزش ادبی داشته باشن! بنابراین به عنوان خوانندگان این وبلاگ زیاد سطح انتظارات خودتون رو بالا نبرین! من حتی هنوز تصمیم نگرفتم که ادبیات کتابی و رسمی استفاده کنم یا ادبیات کوچه بازاری، مشابه ادبیاتی که در جایی مثل تویتر می‌بینید. این‌ جور مسائل رو واگذار کردم به گذر زمان و پخته‌تر شدن این وبلاگ. البته به علت شخصیت شوخی که دارم، حداقل این رو می‌تونم با اطمینان بگم که ممکنه از گوشه کنایه‌های طنز در این وبلاگ زیاد استفاده کنم.

یک قسمتی هم که تصمیم دارم برای نوشته‌هام لحاظ کنم، قسمت «سوال و جواب‌های متداول» یا همان FAQ هست. تجربه بهم ثابت کرده توضیح بعضی از مسایل به صورت دنباله‌ای از سوال و جواب‌ها ممکنه خیلی راحت‌تر صورت بگیره.

در هر حال، این نوشته در یلدای سال ۱۳۹۳ به عنوان نقطه‌ی شروع این وبلاگ ثبت میشه. می‌گن یکی از سخت‌ترین قسمت‌های هر کاری شروع‌اش هست، و با توجه به اینکه چهار روز طول کشید تا من بتونم این مطلب رو مطابق میل‌ام دربیارم، احتمال می‌دم حرف‌شون درست باشه! امیدوارم ادامه‌ی کار به سختی شروع‌اش نباشه…

نظرات

comments powered by Disqus